شیطونک من
من وتودیروز بازم با هم رفتیم پیاده روی وای که چقدر خوش گذشت
ازتوی پارک که رد میشدیم همش میگفتی مامانی چه باغای خنده داری
خلاصه بعد از کلی پیاده روی بابایی تصمیم گرفتن بیان دنبالمون تو هم که خیلی خسته بودی توخیابون نشستی که الا وبلا باید همینجا واستیم تا بابام بیاد
بعدشم با بابایی رفتیم یه روستا خارج شهر برا دیدن یه زمین که اگه بشه بخریم کلی روستای باحالی بود اتفاقا یکی از دوستامونم اونجا داشت خونه میساخت اونم چه خونه ای
جنابعالی هم طبق معمول تا آدم دیدی رفتی تو فاز بی تربیتی هرچی بنده خدا باهات حرف میزد فایده نداشتوقتی برگشتیم تو ماشین ازت پرسیدم چرا سلام نکردی تو هم خیلی راحت گفتی
سلاممو پیشی خورده بود برو با پیشی دعوا کن
امان از این زبون تو با همین حرفات همش خودتو لوس میکنی قربونت برم من
راستی مامان جون میگفت دیروز صبح بعد از اینکه توروگذاشتم ورفتم تو هم رفته بودی توحیاط وبا ناله همش میگفتی (من هیچی مامان ندارم) الهی مامان قربونت بره که همش مجبوره توروتنها بذارهوقتی هم اومدم دنبالت تو راه یهویی گفتی (مامانی دستت نکنه برام غذا گذاشتی) منو بگو..............داشتم شاخ در میاوردم
کلی واسه خودت شیرین شدی عزیزکم .الهی همیشه شاد باشی
دوست دارم هوارتا.............................................................